خداااااااااا
![]()
من سخت ترين كار دنيا رو كرده بودم،به دست آوردن دل كسي كه كمتر كسي باور مي كرداين دل به دست آوردني باشه.اومد با يه دنيا مهربوني وعشق واحساس...
آره به رسم زندگي رفت!
چون رسم جنگيدن رو بلد نبود،چون عادت داشت از آدمابگذره نه از موقعيتها.
چون باور نداشت كه اين آدمان كه موقعيتها رو مي سازن نه موقعيتها آدما رو!
معتقد نبود كه بعضي وقتاآدماي كوچيك موقعيتهاي بزرگ رو مي سازن.
آره به رسم خاطره ماندگار شد!
تو دنيايي كه همه عشق روبا سود ومنفعت معاوضه مي كنن حق ميدم كه پاكي و بي ريايي اين عشق رو درك نكنه.
وقتي رفت چشامو روي هم گذاشتم در حاليكه پلكهام داغ وخيس بود و وزنه اي به قلبم آویزون بود كه حس مي كردم تمام نيروي جاذبه زمين داره به مركز جرم قلب من وارد ميشه و اونو به سمت خودش ميكشه...
به سمت خاك...
رفت.ولي ميخوام بدونه كه از خود گذشتنو به خاطر راحت بودنش بارها تمرين كردم،بدونه كه آرزوي من رسيدن به آرزوهاشه تا هموني باشه كه از خودش انتظار داره،مي خواست دور دنيا رو با هم بگرديم،مي خواست همه زندگيم باشه غافل از اينكه همه زندگيم بود...
به قول خواجه اميري:
چه سخته مال هم باشيم وبي هم
مي بينم ميري ومي بيني ميرم
تو وقتي هستي اما دوري از من
نه ميشه زنده باشم نه بميرم...
من راضي ام . من به تقدير معتقدم . من چيزهايي فهميده ام كه به من كمك ميكند كمتر غصه بخورم . اينكه همه چيز تمام شدني ست . اينكه كسي مال كسي نيست . اينكه شاديهاي دنيا بين همه آدمها تقسيم شده است و هر كسي به سهم خودش ميرسد . و من سهمم را گرفته ام تا بحال. من راضي ام .چون كسي بوده كه عاشق من بوده و تا سر حد مرگ برايم از دل و جانش مايه گذاشته .قرار نبوده كه اين داستان تا آخر ادامه داشته باشد . اصلا بي نمك ميشد اگر هميشگي بود .ميخواستم خودم انتخاب كنم چيزي را، نه هميشه انتخاب شوم فقط .من راضي ام چون كسي را دوست داشته ام خيلي زياد . خودم انتخابش كردم و با تمام توان دويده ام تا برسم . و دوست داشتنم حسابي هم مزه دار بوده و پر از خاطرات قشنگم . قرار نيست كه من در حصار لحظه ها بمانم . دوست داشتن چيزي نيست كه زود از ياد آدم برود . خاطرات قشنگ هميشگي اند .حالا ميدانم كه همه چيز موقتي ست. اصلا طبيعتش اين است. مثل عمري كه ميگذرد و تمام ميشود . اينها واقعيت هستند. آخر مگر آدم چه ميخواد از زندگي؟!همين كه دوستت داشته ام و تو برايم در دنيا يگانه بوده اي و خواهي بود كافي نيست؟ همين كه هميشه دوستت خواهم داشت حتي اگر نباشي و نبينمت !..همين كه تو اولين بوده اي براي من . اولين كسي كه حس زيباي بودن را به من هديه كرد. انتظارات و توقعات ما چيزهاي غير اصيل و اشتباهي هستند . دوست داشتن واقعي محدود نميكند . در انحصار نميخواد تسلط نميخواهد. آزادي ميدهد . و من هر زمان فكر كنم كه تو شادي و حسهاي زيبايي را تجربه ميكني سرشار از شادي خواهم شد .
قرار نيست دوست داشتنمان با چسبندگي هايمان و تكرار شدن هايمان كهنه شود و بپوسد .آن چيزي كه ته دل من هست آنقدر عميق هست كه ميتواند تو را ببيند با هر كسي !!!... ولي شاد ! و خشنود باشد . هر چند سخت است . سختي اش از بخل نيست . از آن لحظات زيبايي هست كه با تو داشته ام و ميدانم براي ديگران تكرار نخواهد شد . نه اينكه نخواهم كه براي ديگران باشد. فقط همين كه ديگر براي من نيست و بايد به حافظه اتكا كرد والا خوب ميدانم كه هيچ جيز دائمي نيست . نميخواهم با تو بودنم طولاني و كسل كننده باشد كه رنگ دلزدگي بر آن بنشيند. ميخواهم هميشه خاطراتي باشد كه ياداوري اينكه يك روز بوده اند تمام زندگيم را روشن كنند و طعمش بيايد زير زبانم و احساس خوشبختي كنم ! زندگي من همين دلخوشي هاي ساده اند !
نمیدانم چگونه میشود سرنوشت را تغییر داد. انگار طلسمی گریبانم را گرفته که نمیگذارد لحظه اي طعم خوشبختی را تجربه کنم.شاید اه کسی مرا گرفته که اینگونه باید شاهد از نزدیک خوشبختی دیگران باشم اما خودم ....کاش میتوانستم بفهمم چه کسی پشتم اه کشیده ...چه کسی از من دلگیر است کاش اینقدر غرور نداشتم و میتوانستم از او معذرت خواهی کنم ...نمیتوانم فکر کنم ...نمیتوانم بنویسم .. نمیتوانم حرف بزنم ...و حالا میتوانم خوب حس کنم لال بودن چقدر در دل ادم حرف انبار میکند که نمیشود گفتش مثل دوستت دارم ...مثل دوستم بدار ...مثل از تو ناراحتم ...مثل خداحافظ....
خيلي سخته........................
شده يه چيزي توي دلت سنگيني كنه...؟؟؟؟؟
خيلي سخته آدم كسي رادوست نداشته باشه...............
دلش لك بزنه بايكي درد و دل كنه ولي هيچكي نباشه..............
نتونه به هيچكي اعتمادكنه....
هرچي سبك " سنگين كنه تا دردش رابه يكي بگه نتونه......
آخرش برسه به يه بن بست...........
تك وتنها با يه دلي كه هي وسوسه اش ميكنه اونو خالي كنه.........
اما راهي را نمي بينه.سرشو كه بالا ميكنه آسمون را مي بينه.به اونم نمي تونه بگه.
خيري ازآسمون هم نديده......مگه چندباراشكاي شبونش را پاك كرده؟؟؟؟؟؟؟؟
بهش محل هم نداده.تارفته گريه كنه زودتراز اون بساط گريه اش راپهن كرده تاكم نياره....
خيلي سخته آدم خودش به تنهايي خو كنه...اما دلي داشته باشه كه مدام ازتنهايي بنا له......
خيلي سخته آدم ندونه كدوم طرفيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.......
خيلي سخته آدم احساس كنه خدا اونو ازبنده هاش جدا كرده......
خيلي سخته ندوني وقتي با خدا دردو دل مي كني داره به حرفات گوش ميكنه يا پرده ي
گناهات اونقدر ضخيم شده كه صدات به خدا نمي رسه..................
خواب دیدم یه بیماری لا علاج (ناعلاج - علاج ناپذیر) گرفتم ؛ تو خواب داشتم از خوشحالی پرواز میکردم . .
تو عمرم اینقدر ذوق مرگ نشده بودم ... دکتر میگفت هیچ کاریش نمیشه کرد
کاش زود تر بمیرم ..
باورت میشه عزیزم ؟ دارم به آرزوم میرسم
به تنها آرزویی که در نبود تو دارم .
خیلی خوشحالم ؛ خیلی
انقدر که الان دارم از خوشحالی گریه میکنم
به خدا راست میگمــــــــا
از روزی که پای تو تو زندگیم باز شده و نگاهم تو نگاهت گره خورده , لحظه ای آروم نگرفتم
تو تنهایی, تو جمع, تو خواب و بیداری, در خوشی و ناخوشی, در لحظه های سخت و شیرین زندگی ام تو رو یافتم
نمیدونم تو کی هستی و از کجایی
فقط میدونم که تو در اوج مهربونی, متانت و عطوفت و در بالاترین نقطه انسانیتی
مهربونم !
نمیدونم توی چشمونت چی بود که تو اولین دیدار منو شیفته خودش کرد
مهرت اون چنان توی دلم خونه کرد که لحظه ای دوری ات برام خیلی سخت و غیر قابل تحمله و لحظات با تو بودن زیباترین لحظات عمرم
یگانه معشوقم !
توی دریای پرتلاطم ذهنم, دربلوای عاشقانه جونم و در اعماق وجودم, چشمون نافذ تو رو یافتم و بی دریغ اونارو ستودم
عکس چشمون خوشگلت رو در میونه قلبم حک کردم تا هرگز از یاد نره
شیرینی خنده هات, زیبایی صدات و گیرایی کلامت, همه و همه رو در شفاف ترین نقطه دلم به یادگار گذاشتم تا گذشت زمون هم نتونه مهرت رو از دلم بیرون کنه
اگه بگم که در تمام خلوتهام و تنهایی هام با یاد تو و خاطرات تو سپری می کنم بدون که اغراق نیست
تو برام آفتاب یقینی, بهار رویایی, تو فصل رویش عشقی
من بودن رو, تنهایی رو و همه و همه را با تو میخوام
می ترسم که روزی برق نگات آرزوهامو به شعله بکشه و نباشی تا سوختنم رو نظاره کنی
من به خاطر تو از تمام رویاهای سبز و سپیدم چشم پوشیدم , چون تو همه چیزو همه زندگی منی..........
دست قهار زندگی پیوندهای جاودانه رو از هم می پاشونه و این تنها خاطره ایست شیرین و دلچسب که در رویاها باقی می مونه
پس بیا پایه های عشق و دوستی رو اونچنان مستحکم کنیم که طوفانهای سهمگین حوادث هم قادر به گسستن اون نباشند
خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم.خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم...
بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم زخم پاهايم به من ميخندد...
خسته شدم بس كه تنها دويدم...
اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن...
مي خواهم با تو گريه كنم ...
خسته شدم بس كه...
تنها گريه كردم...
مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...
خسته شدم بس كه تنها ايستادم .