منی که حتی وسعت وجودی خودم که تو به من عطا کردی را نفهمیدم،
منی که خود را برای راه درازی که در پیش دارم آماده نساخته ام وحتی یادم می رود مسافر همچنین روزی هستم،
به درگاهت می آیم اما این بار فرق خواهد کرد،
این بار با دلی سرشارتر و ظرفی گسترده تر ودست طلبی بلند تر به پیش گاهت می آیم
می آیم تا ازت طلب کنم، اما نه بازیچه ها و عروسک هایی که دائم شکل عوض می کنند
می آیم تا شفا بگیرم ،آنم شفای بیماری غفلت،ناخودشناسی،جهل،حسد،کینه ودروغ...
می آیم تا از فریادهای نفس،شیطان،جلوه های دنیا که دائم مرا به خود می خوانند،به آغوش گرم عطوفت ورحمتت پناه آورم
می آیم تا دست به دامان شفاعت ائمه تولدی دوباره بیابم واین بار از عادات،از هوس ها،از تعلقات،
از ندانم کاری ها متولد شوم و پای در راهی گذارم که نمایش رضایت تو است.
+ نوشته شده در دوشنبه دهم اسفند ۱۳۸۸ ساعت 15:17 توسط فریبا
|