توی آرامش دست هات غرق شده ام.
بوی تن تو همه جا با من است.
امروز که داشتم رخت عوض می کردم؛ اصلا حواسم نشد که دیگر بوی خودم را نمی دهم.
توی آرامش دست هات غرق شده ام.
و چقدر عجیب است که به هیچ چیزی فکر نمی کنم؛ جز اینکه چطور می شود این همه مدت بوده باشم و بوده باشی و هرگز تو را ندیده باشم!؟
توی آرامش عجیب دست هات غرق شده ام؛
و مهم نیست که چقدر آن جا بمانم؛ فعلا فعلا ها نمی خواهم از این آرامش عجیب دست های تو رها شوم...
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۸۹ ساعت 18:31 توسط فریبا
|