مرا در قبر سياهي بگذاريد تا همه بدانند در سياهي ترين تاريکي ها جان باخته ام.
هر گاه در جاي قبر من ترديد داشتيد قطعه سنگي را از کوه بغلتانيد هر جا آرام
گرفت بدانيد آنجا قبر من است.
دستانم را از تابوت بيرون بگذاريد تا همه بدانند به آنچه خواستم نرسيدم.
چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند تا آخرين لحظه چشم انتظار مانده ام.
موهايم را پريشان بگذاريد تا همه بدانند در اين دنيا هيچ اميد و آرزويي نداشتم.
بوته گلي وحشي در تابوتم بگذاريد تا به جاي معشوقم همراهم باشد.
تکه يخي روي قلبم بگذاريد تا با تابش آفتاب،آب شود و به جاي عزيزم برايم بگريد
+ نوشته شده در یکشنبه دهم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 16:8 توسط فریبا
|