چقدر گاهی ما آدما تواین دنیا به این کوچکی غریبیم ، اونقدر غریب که حتی خودمون هم نمیشناسیم !

جالبه دقیقا زمانی غریبه میشیم که فکر میکنیم که خیلی صمیمی هستیم ! دقیقا زمانی که به شونه های یه دوست تکیه کردی و قلب اونو مأمن امنی برای لحظه های دلتنگیت پیدا کردی! درست زمانی که شبها با خودت بارها و بارها عهدیو که با دوستت بستی تکرار میکنی و اینبار با خودت عهد میبندی که بهترین دوستش باشی !

 اما ای دل غافل ... افسوس که نمیدونی داری خودت با طناب خودت میری ته چاه ! 

برای اونایی نوشتم که دم از رفاقت و دوستی و صداقت میزنن اما به این واژه ها حتی لحظه ای فکر نمیکنن!

مگه آدم به جز دوستی و رفاقت از دوستش چی میخواد ! میخواد زمانی که نمیتونه حرفشو به نزدیکترین کسش بزنه  و به هیچ چیز نمیتونه تکیه کنه و بار سنگین غمو با تک تک اشکهاش از تو دلش برداره بهش تکیه کنه باهاش درددل کنه !

از دنیا و َآدماش گله کنه ! بشین کنارش و از آینده براش حرف بزنه و بهش امید بده که دنیا همیشه تاریک نیست و روز هم در پیشه!

درست زمانی که بهش نیاز داری میزاره میره یا نه  بهت میگه اون کسی نیست که تو فکر میکردی و اشتباه کرده !

اونوقته که چقدر عقل و وجدانت بهت میخندن و میگن : برای کسی که عهد بستی تنهاش نذاری تنهات گذاشت !

اما تو باز به خودت نهیب میزنی و عقل و منطقتو انکار میکنی و میگی بر میگرده , دلم میگه برمیگرده !

درسته که میگن : حرف نهاییو باید دل بزنه اما هیچ بهش فکر کردی که ما که آدمیم اشتباه میکنیم اونوقت دل نمیتونه اشتباه کنه ! ؟

واژه دوستی هنوز بین آدمای این دنیا معنی نداره و اگه داشته باشه معنیشو نمیدونن حتی اونایی که میگن : ما خودمون عند رفاقتیم !

واسه همینه که آدما تنهان ! اما این وسط تکلیف اونایی که پای دوستیشون وایسادن معلوم نیست !  اگه واقعا دوست بوده باشن هیچ کسو جای اون دوستشون قرار نمیدن  اما خودشون عادت میدن ؛ فراموششون نمیکنن به ندیدنشون عادت میکنن!

 البته باید بگم که هنوزم هستن کسایی که چنیدن ساله دوستن و دوستیشون رو با چنگ و دندون نگه داشتن و به هیچ کس اجازه مداخله درش رو نمیده !

طعم دوستیو تنها کسایی میچشن که خودشون دوست واقعی باشن !