نمی دونم چقدر درسته یا اشتباه حضور من وتو در زندگی همدیگه نمی دونم شاید هر دو بی تقصیر بودیم
واین سرنوشتی بود که از پیش نوشته شده بود
شاید نباید این طور می شد ولی به هر حال شد حالا همینقدر می دونم که چه درست بوده و چه نادرست من خوشحالم که این اتفاق افتاده و حداقل می تونم بگم یک عشق بزرگ و پاک تجربه کردم
حالا مطمئن هستم که عشق تو هدیه ای بود از طرف خدا
برای تمام روزای تلخی که داشته ام خدا می دونست من یک پرنده زخمی ام که نیاز به تیمار دارم
برای همین عشق تو مرحمی برای زخم هام فرستاد عشق تو همون دست نوازشگر خدا بود که می خواست منو به زندگی بازگردونه هرچی که بود هر چی که هست عشق خیالی یا واقعی مجازی یا حقیقی من می خوام که از این عشق را با همه وجودم حفظش کنم
می خوام برای همیشه همین طور عاشقت بمونم .....................
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم دی ۱۳۸۸ ساعت 19:28 توسط فریبا
|